«حیات کرانه» نمایشگاه‌ عکس‌های کودکانِ بی‌شناسنامه! اعلام آمادگی ایران برای برگزاری نمایشگاه محصولات دانش‌بنیان در هرات مدیرکل اتباع خراسان رضوی: ساخت اردوگاه سامان‌دهی اتباع خارجی در تایباد ضروری است روسیه درباره احتمال دخالت دوباره آمریکا در افغانستان هشدار داد نوزادان ۶ قلوی جوزجانی در افغانستان جان باختند موتورسواری وزیر خارجه طالبان در خیابان‌های کابل + فیلم شوق والیبال در افغانستان | جشن پیروزی تیم اتحاد در بدخشان + فیلم براساس دستور جدید طالبان: همه برنامه‌های تلویزیونی فقط باید صوتی شوند افراد مسلح مرکز واکسیناسیون در پاکستان را هدف قرار دادند تناقض در آمار طالبان و سازمان جهانی بهداشت | جولان فلج اطفال در افغانستان سرکنسول جدید ایران در هرات: جمهوری اسلامی به دنبال توسعه پایدار همسایگان است برنامه جهانی غذا: برای کمک به افغانستان به ۶۱۷ میلیون دلار بودجه نیاز داریم جذب ۲۸۲ دانشجوی جدید افغانستانی در دانشگاه بیرجند آغاز‌به‌کار سفیر جدید ازبکستان در افغانستان ویدئو | استقبال از اولین پرواز ایران ایرتور در فرودگاه کابل (۷ آبان ۱۴۰۳) ادامه شگفتی نوجوانان فوتبال افغانستان | پیروزی ۳ بر ۲ در برابر بنگلادش کاظمی قمی: فروش زمین به اتباع افغانستانی در چابهار، شایعه است | ۶ میلیون افغانستانی در ایران حضور دارند شورای علمای شیعه افغانستان، اقدام تجاوزکارانه رژیم اسرائیل را به‌شدت محکوم کرد عبدالله عبدالله تجاوز اسرائیل به ایران را محکوم کرد حامد کرزی اقدام رژیم صهیونیستی علیه ایران را محکوم کرد راهکار‌های توسعه روابط اقتصادی با خراسان رضوی از زبان تاجران افغانستانی
سرخط خبرها

روایت زندگی یک هنرمند مهاجر | ما هنرمندان افغانستانی مثل بچه‌های بی‌سرپرست هستیم

  • کد خبر: ۳۷۳۸۷
  • ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۳۷
روایت زندگی یک هنرمند مهاجر | ما هنرمندان افغانستانی مثل بچه‌های بی‌سرپرست هستیم
علیخان هنرمند مجسمه‌ساز افغانستانی و ساکن تهران است، او سال ٦٨ به ایران مهاجرت کرده و چند سالی به واسطه مجسمه‌هایش شناخته می‌شود. این روز‌ها نمایشگاهی از کار‌های او در گالری آرتیبیشن تهران به نمایش گذاشته شده است.
به گزارش شهرآرانیوز، علیخان عبداللهی مطمئن است که اگر در افغانستان مانده بود و سال ٦٨ به ایران مهاجرت نکرده بود در جنگ‌های قومی، زبانی و داخلی وطنش کشته شده بود.
 
آن سال‌ها به طور اتفاقی با «حسن حاضرمشار»، پیرمرد خوش فکر مجتمع، در یک پارکینگ هم‌دل و هم‌زبان شدند و به صورت خودآموخته و با مواد دورریختنی مجسمه‌سازی را تجربه کردند. بعد‌ها «کامبیز درم‌بخش» هنرمند صاحب نام ایرانی این هنرمندان و مجسمه‌هایشان را کشف و معرفی کرد.
 
حالا ٦ سال پس از فوت حسن حاضرمشار، علیخان عبداللهی یک بار دیگر نمایشگاهی در گالری آرتیبیشن برپا کرده و آثارش را از عصر جمعه در آنجا به نمایش گذاشته است.
 
روایت زندگی یک هنرمند مهاجر | ما هنرمندان افغانستانی مثل بچه‌های بی‌سرپرست هستیم
 

هنوز اثری خلق نکرده‌ام که صددرصد مورد پسندم باشد

او می‌گوید که پس از ساخت ٦ تا ٧‌هزار مجسمه هنوز اثری را که خود صددرصد قبول داشته باشد، خلق نکرده است، اگر چه همیشه آثارش از سوی مردم پسندیده و خریداری می‌شود، وی افزود: تنها علاقه و اجبار من را به این مسیر کشاند. من از این کار نتیجه گرفتم و مردم آثارم را خریدند و همین باعث شد که آن را ادامه دهم. تلاش می‌کنم چیز‌های جدید خلق کنم، اما انگار هنوز حس آن کار که صد‌درصد مورد پسندم باشد در من به وجود نیامده است. تخیل درونی انسان بدون انتهاست؛ بنابراین من هم فکر می‌کنم هرگز به انتها و هدفم در خلق آن اثر نمی‌رسم.
 
او ۵۷ سال دارد و در روستای «قاسوم» ولایت ارزگان و در همسایگی ولایت بامیان مرکز پیکره‌های بودایی افغانستان به دنیا آمده است. در کودکی عادت داشت که رد و نقش سنگ‌های کنار کوه را با چشم‌هایش دنبال کند. فکر می‌کرد تا سه، چهار روز باید مسیر را طی کند و پایان نقش‌برجسته‌ها را ببیند، اما افغانستان و همه ولایت به ولایت آن همیشه پر از ناآرامی بود و جایی برای پرورش آن همه استعداد و تخیل کودکانه نداشت.
 
علیخان خاطرنشان کرد: بزرگ‌تر که شدم شغلم در روستا چوپانی و کشاورزی بود، اما بعد به ایران آمدم. چند سال بعد در همسایگی حسن حاضرمشار به سمت مجسمه‌سازی کشیده شدم و تازه متوجه شده‌ام که این تخیل و علاقه از کودکی در من وجود داشته است.
 
وی درباره کارهایش می‌گوید: مرحوم محمد ابراهیم جعفری، هنرمند نقاش، درباره کارهایم می‌گفت مثل یک جنگل وحشی و دیوانه‎وار است و همین ناقص‌بودن کار آن را این‌طور برای دیگران زیبا می‌نمایاند. وقتی کاری تمام می‌شود تازه صحبت من با آن شروع می‌شود، از این مصاحبت لذت می‌برم و انگار به دنیای جدیدی رسیده‌ام. یک بار شخصی سر من کلاه گذاشته بود، ناراحت بودم و با خودم می‌گفتم اگر نقاش بودم می‌توانستم این موضوع را به شکلی در نقاشی نشان دهم. اما با مجسمه‌سازی نمی‌شود. چطور باید نامردی را نشان می‌دادم؟ یک دفعه حسی به سراغم آمد و اثری نزدیک به یک‌مترونیم را شروع کردم، یک طرف آن را کامل کردم و یک طرف دیگرش را ناقص نگه داشتم. با خودم فکر کردم این شبیه انسان‌های امروز است که در وقت معامله این روی تمیز، پاک و کامل را به دیگران نشان می‌دهند، اما وقتی به مقصد می‌رسند این نیمه ناقص و کج هستند. بعد‌ها یک نفر در نمایشگاه نیاوران که این کار را همراه تمام کارهایم در نمایشگاه خریده بود، درباره همان مجسمه سوال پرسید و من هم برایش توضیح دادم. مسیر بعضی از کار‌ها را وقتی ٥٠‌درصد آن انجام می‌شود، می‌فهمم و گاهی حتی در دقیقه ٩٠ مسیرم را عوض می‌کنم.
 
روایت زندگی یک هنرمند مهاجر | ما هنرمندان افغانستانی مثل بچه‌های بی‌سرپرست هستیم
 

بعضی‌ها نگران هستند که بت پرست شده‌ام

او معتقد است که افتادنش در این مسیر خواست خدا بوده و البته همسرش هم تأثیر زیادی در کارش داشته است اگر چه هنوز دوست و فامیل از افغانستان به او پیغام می‌دهند و نگرانند که با مجسمه‌سازی بت‌پرست شده باشد و به جهنم برود.
 
علیخان در این باره خاطرنشان کرد: در افغانستان اصلا این فضا و تشویق‌ها نبود، من از کودکی حتی دمبوره، ساز محلی خودمان، را می‌ساختم و می‌نواختم، چند بار من را توبه دادند، اما دوباره ساختم. می‌گفتند هر که ساز بزند در جاده جهنم می‌سوزد، حالا هم فک و فامیل می‌گویند، خجالت نمی‌کشی این‌ها را می‌سازی؟ در آن دنیا چطور می‌خواهی جواب بدهی؟ حتی دایی من که در هندوستان در حال تحصیل است با دیدن مجسمه‌هایم گفت که شنیده‌ام بوداپرست شده‌ای، در حالی که این‌ها هنر خلق‌کردن است. نگاه در آنجا این‌طور است؛ در حالی که بچه‌های بااستعداد زیادی در افغانستان هستند که نیاز به تشویق و فضا دارند، البته الان فضا نسبت به گذشته بهتر شده است. دو سال پیش مریم کوهستانی نمایشگاهی از آثار تمام هنرمندان افغانستانی از سراسر جهان برگزار کرد و تازه آنجا ما همدیگر را پیدا کردیم، اما متأسفانه کسی نیست ما را حمایت کند و مثل بچه‌های بی‌سرپرست هستیم.
 
روایت زندگی یک هنرمند مهاجر | ما هنرمندان افغانستانی مثل بچه‌های بی‌سرپرست هستیم
 
این هنرمند افغانستانی از دور ریختنی‌ها (خمیر نان، خاک باغچه، شانه تخم‌مرغ و...) استفاده کرده است، دست ساخته‌هایش خیلی‌ها را به یاد مجسمه‌های بودا در بامیان می‌اندازد. مجسمه‌های بودا از نماد‌های تاریخی افغانستان و جزو میراث فرهنگی و جاذبه‌های گردشگری در استان بامیان بود که در سال ٢٠٠١ به وسیله نیرو‌های طالبان در آتش سوخت و حالا جز دو حفره از آن چیزی باقی نمانده است؛ خاطره‌ای که قلب علیخان را همیشه به درد می‌آورد.
 
 
وی افزود: بسیاری از مجسمه‌ها را در طول تاریخ نابود کردند؛ مجسمه‌هایی که می‌توانستند گردشگران زیادی را به افغانستان جذب کنند. افغانستان در این چهل سال خیلی زجر کشیده و جنگ‌های قومی، مذهبی، زبانی و داخلی زیادی دیده است. من هم اگر در افغانستان مانده بودم، حالا اصلا زنده نبودم.‌ای کاش روزی سرانجام همه دنیا به آرامش برسد و بدون جنگ زندگی کنند.
 
این هنرمند افغانستانی در ادامه گفت: وقتی هشت ساله بودم مادرم فوت کرد و پدرم هرگز نخواست که ازدواج کند، چون می‌خواست ما را بزرگ کند. پدرم وقتی در ایران بودم فوت کرد، همیشه نگران بودم که نکند در جنگ‌های قومی فوت کند و دست آخر حتی محل دفن او مشخص نباشد، اما با وجود همه ناآرامی‌ها به مرگ طبیعی از دنیا رفت.
 
روایت زندگی یک هنرمند مهاجر | ما هنرمندان افغانستانی مثل بچه‌های بی‌سرپرست هستیم
 
علیخان سه فرزند دارد، یک دختر و دو پسر که همه در ایران مشغول کار یا تحصیل هستند و می‌گوید که کرونا باعث شده است تا همسرش هم در خانه بماند و همراه او مجسمه‌سازی یاد بگیرد.
 
او می‌گوید: همیشه به همسر و بچه‌هایم گفته‌ام هیچ وقت ساکن نباشید، همیشه و در هر حالی حرکت کنید.
 
او حالا در روز‌های کرونایی آثارش را به مدت ٩ روز در گالری آرتیبیشن به نمایش و فروش گذاشته و امیدوار است که روزی برسد بدون چشم داشت از هنرمندان حمایت شود.
 
علیخان معتقد است: غیرممکن است که سازمانی از هنرمندان حمایت کند مگر اینکه به نفع منافعش باشد.
 
حسن حاضرمشار، هنرمند نقاش و مجسمه‌ساز، تا وقتی زنده بود کنار خیابان بود وقتی فوت کرد همه به دنبالش آمدند، متأسفانه سرنوشت هنرمند همین است، آثارش پس از مرگ به دست دلالان می‌افتد و با قیمت گزاف فروخته شود در حالی که وقتی زنده است کسی او را نمی‌شناسد.
 
منبع: روزنامه شهروند، ۱۳ مرداد ۱۳۹۹
عکس: جام جم
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->